صدای پای انتظار
روشن است آتش درون شب طرحی از ویرانه های دور دیرگاهی ماند اجاقم سرد و چراغم بی نصیب از نور. خواب دربان را به راهی برد که نگاهی در تماشا سوخت. گرچه می دانم که چشمی راه دارد بافسون شب
وز پس دودش
گر به گوش آید صدایی خشک
استخوان مرده می لغزد درون گور.
بی صدا آمد کسی از در
در سیاهی آتشی افروخت
بی خبر اما
لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش
آتشی روشن درون شب.
نوشته شده در سه شنبه 90/7/19ساعت
7:37 عصر توسط سکوت پر سر وصدا قاصدک ها ( ) |
Design By : Pars Skin |