صدای پای انتظار
قصه ام دیگر زنگار گرفت خیره چشمانش با من گوید هر که افسرد به جان ، با من گفت خشت می افتد از این دیوار باد نمناک زمان می گذرد گاه می لرزد باروی سکوت تکیه گاهم اگر امشب لرزید قصه ام دیگر زنگار گرفت. (سهراب سپهری)
با نفس های شبم پیوندی است
پرتویی لغزد اگر بر لب او
گویدم دل : هوس لبخندی است.
کو چراغی که فروزد دل ما؟
آتشی کو که بسوزد دل ما؟
رنج بیهوده نگهبانش برد
دست باید نرود سوی کلنگ
سیل اگر آمد آسانش برد.
رنگ می ریزد از پیکر ما
خانه را نقش فساد است به سقف
سرنگون خواهد شد بر سر ما.
غول ها سر به زمین می سایند
پای در پیش مبادا بنهید
چشم ها در ره شب می پایند!
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است:
نوشته شده در جمعه 90/7/1ساعت
9:42 عصر توسط سکوت پر سر وصدا قاصدک ها ( ) |
Design By : Pars Skin |