Susa Web Tools
انتظار - صدای پای انتظار
سفارش تبلیغ
صبا ویژن


صدای پای انتظار

در آرزوی تو هستم همیشه نورانی

اسیر زلف تو هستم، نگفته می دانی

تو از قبیله فریادهای خاموشی

زبانه می کشی از سینه های طوفانی

شمیم عطر تو در باغ لاله می پیچد

عزیز گمشده در کوچه های ظلمانی

نشسته ام به در انتظار یکرنگی

بدان امید که روزی گلی برویانی

شکسته قامت هر لاله ای غریبانه

غروب خسته مرا می کشد به ویرانی

شبانه می شنوم از نگاه اشک آلود

که می رسد به دلم عطر یاس پنهانی

هزار پنجره آدینه باز و بسته شود

به گوش دل نرسد نغمه های عرفانی

ولی شنیده ام از قاصدی که می خواند
 
ز کوی کعبه برآید جمال نورانی

به عشق خال رخت حال ما پریشان است

فدا کنم دل و جان را بر این پریشانی

به کنج میکده هر شب ترا، ترا خوانم

که شاید از می نابت مرا بنوشانی

لبان تشنه ما را ز کوزه ات تر کن

به انتظار تو باشم اگر چه طولانی

من از زمان شکفتن خدا خدا کردم

هزار بوسه برویت زنم به آسانی

اگر چه لایق عشقت نگشته ام اما

شوم به صبحدمی در ره تو قربانی

در انتظار ظهورت چنان پریشانم

که لحظه لحظه عمرم رود به حیرانی

به جز تو ای گل نرگس مرا خیالی نیست

به خاک پای تو سایم همیشه پیشانی

ضریح چشم سیاهت طواف هر شب من

صفای سعی مرا چشم بسته می دانی

دعای عهد ترا هر سحر وفا کردم

مگر به گوش من آید صدای روحانی

به انتظار تو «نادم» ز کفر می نالد

یقین شکایت دل را نگفته می خوانی

ابوالقاسم قربانی - ابهر


نوشته شده در جمعه 90/10/9ساعت 6:2 عصر توسط سکوت پر سر وصدا قاصدک ها ( ) |

 دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟

 چرا آب به گلدان نرسیده است؟

 چرا لحظه ی باران نرسیده است؟

 وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است

 به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است

بگو حافظ دلخسته  ز شیراز بیاید بنویسد

 که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟

 چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟ دل عشق ترک

خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به

انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم

به راه است ، و در حسرت یک پلک نگاه است ، ولی حیف نصیبم فقط آه

است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی

گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس

غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در

سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که

به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده

ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال

سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس

و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه ، دلم

سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده ،

همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته

به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود

آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا

در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه

دفتر غزل ناب ندارد ، شب من روزن مهتاب ندارد ، همه گویند به انگشت ا

شاره مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟

تو کجایی شده ام باز هوایی ، شده ام باز هوایی . . .

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما

دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم

و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون

تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است ، و این بحر

طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این

روضه ی مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای

تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه

زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است

ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است

حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی ،

الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»

خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با

خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی

قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

تو کجایی. . . تو کجایی . . .


نوشته شده در جمعه 90/10/9ساعت 5:59 عصر توسط سکوت پر سر وصدا قاصدک ها ( ) |

آ – چند موج ، قایق هاشور خورده – مد

"آمد " همیشه بوی گل سرخ می دهد

" آمد" همیشه یک خبر تازه بوده است

"آمد" همیشه از پی یک اسم میرسد

"آمد" و یک علامت پرسش تمام روز

با یک (( سه نقطه )) دور سرم چرخ می خورد ...

هر اسم قایقی ست به دریای جمله ها

آنجا چقدر " آ " ست خدایا چقدر   " مد "  !

بر شیشه ی بخار گرفته کدام روز

" آمد" تو را دوباره به ساحل می آورد؟

من روز وشب به "آمد"نت فکر میکنم

اما اگر نه ، آه ! چه بد می شود چه بد !

حالا برای یافتن اسم خوب تو

آمد تمام شعر مرا گریه می کند

"آمد" کنار جمله ی "هرگز نیامدی "

افتاد مثل یک گل پژمرده یک جسد ...

(محمدسعید میرزایی)


نوشته شده در جمعه 90/10/9ساعت 5:54 عصر توسط سکوت پر سر وصدا قاصدک ها ( ) |

اشاره کن که بهار از درخت سر بزند

شکوفه بال بگیرد، پرنده پر بزند

اشاره کن، تو بخواه از نسیم برخیزد

به سمت خانه بیاید، دوباره در بزند

که می‌تواند با یک اشارة کوتاه

به دشت رنگی از این دست خوب‌تر بزند؟

نسیم صبح نفسهای توست، ای موعود!

که آمده است به شهر شکوفه سر بزند

اشاره کن که خزان از درخت برخیزد

اشاره کن که بهاری دوباره سر بزند

سمیه خسروی

 


نوشته شده در جمعه 90/10/9ساعت 5:51 عصر توسط سکوت پر سر وصدا قاصدک ها ( ) |


Design By : Pars Skin


?

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس